پشتمان طرح نقشه هایی هست
پشت هر نقشه حرف بسیار است
تا دهان مفت و گوش ها مفتند
پشتمان حرف مفت بسیار است
علیرضا آذر
مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان
نکوگو را و بدگو را نمیدانم نمیدانم
غافلاند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
مولانای جان
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هر کسی بر طینت خود میتند
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کاین جهان ماند یتیم از آفتاب
(کی شود دریا ز پوز سگ نجس)
کی شود خورشید از پف منطمس
حکم بر ظاهر اگر هم میکنی
چیست ظاهرتر بگو زین روشنی
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز
هم تو سوزی هم سرت ای گندهپوز
هر که بر شمع خدا آرد پف او
شمع کی میرد بسوزد پوز او
در شب مهتاب مه را بر سماک
از سگان و عوعو وی چه باک
سگ وظیفه خود به جا می آورد
مه وظیفه خود به رخ می گسترد
بانگ سگ هرگز رسد در گوش ماه؟
خاصه ماهی کو بود خاص اله
کارک خود میگذارد هر کسی
آب نگذارد صفا بهر خسی
ای بریده آن لب و حلق و دهان
که کند تف سوی ماه آسمان
خس، خسانه میرود بر روی آب
آب صافی میرود بی اضطراب
مصطفی مه میشکافد نیمه شب
ژاژ میخاید ز کینه بو لهب
آن مسیحا مرده زنده میکند
آن جهود از خشم سبلت میکند
مولانای جان
حرص و حسد و کینه ز دل بیرون کن
خوی بدو اندیشه تو دیگرگون کن
انکار زیان تست زو کمتر گیر
اقرار ترا سود دهد افزون کن
مولانای جان
درباره این سایت